| بهآرامی سوراخی باز کرد و از داخل سوراخ اولین چیزی که دید چشمهایش
بود.|
کتاب برزیل-اسکاتلند
روایتی شخصی و تکاندهنده براساس زندگی نویسنده است. پیروز در زلزلۀ رودبار تمام اعضای
خانواده خود را از دست میدهد و تنها بازماندۀ خانهای میشود که نیمهشب در ساعت
۰۰:۳۰ بامداد فرو میریزد.
بعد از نجات، به پرورشگاه منتقل میشود و در نوجوانی برای ساختن آیندهای تازه از
ایران خارج میشود. او بارها از صفر و بهتنهایی شروع میکند و با فقر، بیهویتی و
غربت میجنگد. در این سالها آدمهایی وارد زندگیاش میشوند، اما هر بار مرگ،
جدایی یا فاصله او را تنها میگذارد. داستان در چند دورۀ زمانی روایت میشود و هر
فصل بخش تازهای از زندگی او را نشان میدهد؛ از سالهای پس از زلزله تا دوران
مهاجرت و بازگشتهای دوباره به ایران. این کتاب سرگذشت انسانی است که از دل فاجعه
بیرون آمده و در مسیر از دست دادنهای پیاپی، آرامآرام معنای ماندن را یاد میگیرد.
از متن کتاب زندگی پیروز چیزی فراتر از تلخی بود، پر بود از اتفاقات ناگوار
و ناملایمتهای تقدیر، پر بود از تنهایی و جنگیدنهای مدام. پر از لحظات سختی که
شاید هرکسی نمیتوانست تحمل کند، اما پیروز همیشه ادامه داده بود. فرهاد همیشه به
پیروز میگفت: «تو بهترینِ خودتی. بهترین و تنهاترین جنگجویی که میشناسم.
0 نظر